ماجرای یوسف و زلیخا – خبرگزاری حوزه

ولی زنان مصر که طبق بعضی از روایات قریه نفر و یا عمده بودند وقتی که آن قامت قشنگ و چهره نورانی را دیدند و چشمشان به شکل دلربای یوسف افتاد، چنان حیران و شگفت‌زده شدند که دست را از پا و میوه (ترنج) نمی شناختند «آنان به زمان دیدن یوسف او را پهناور و فوق العاده شمردند و چنان از خویش بیخود شدند که (به جای میوه) دست های خود را بریدند» (۴۱۶). حاج روحانی عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان،به خواب فرزندش آمد و گفت:کتابی نزدم امانت بوده،آنرا به صاحبش برگردان تا من در برزخ سهل وآسان باشم.وقتی بیدار شد به سراغ مکتوب رفت،با نشانه هایی که پدر گفته بود تطبیق داشت،آن را برداشت.وقتی می خواست از منزل خارج برود،کتاب از دستش به زمین خورد و کمی ضربه دید.او کتاب را به صاحبش برگرداند و چیزی نگفت،دوباره پدرش به خواب او آمد و گفت:چرا به او نگفتی کتاب تو ضربه دیده می باشد تا چنانچه خواست ضرر و زیان بگیرد و یا این که رضایت دهد. 9-صاحبان اقتدار طبق معمول در صورتی که مقصّر باشند،دیگران را متّهم می کنند. چون به نزد پدر بازگشتند داستان و آنچه را که بین ایشان و عزیز مصر اتفاق افتاده بود کلیه را براى پدر نقل کردند و گفتند که: مهم همین تمامی احترام از ما قسم گرفته که اخوی را برایش ببریم و گفته: چنانچه نبریم به ما خوراک نخواهد داد، پدر از دادن بنیامین خوددارى مى کند، در این میان خرجین ها را گشوده مى نمایند تا طعام را جابجا کنند، مى بینند که عزیز مصر متاعشان را نیز برگردانیده، مجددا نزد پدر رفته جریان را به اطلاعش مى رسانند و در فرستادن بنیامین اصرار مى ورزند، او هم امتناع مى کند تا آن که در آخر بعد از گرفتن قسم و پیمانهایى خدایى که در بازگرداندن و نگهداری او دریغ نورزند رضایت مى دهد و در عهد خود این نکته را نیز طولانی تر مى کنند که اگر گرفتارى پیش آمد که برگرداندن او مقدور فقدان معذور باشند. ما رفتیم و درگیر مسابقه شدیم و یوسف را که ریز بود و توان مسابقه اساسی ما را نداشت نزد وسایل خود گذاشتیم، اما چنان سرگرم همین عمل شدیم که همگی چیز، حتی برادرمان را فراموش کردیم و در این زمان گرگ او را خورد! ، اعصاب ساخت: من از بردن او غمگین میشوم و از این میترسم که گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشید!. به این معنی که به چوپانی گوسفندان بیاید تا غذای به اندازه بخورد و تفریح کند و ما پاسبان او هستیم. صحبت آفریدگار فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً؛ به این معنی که درمقابل تو، توطئه و مکر میکنند. یعقوب (علیه السلام) به یوسف (علیه السلام) گفت: و این نوع پروردگارت تو را برمیگزیند و از تفسیر خوابها به تو میآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب کل و کامل میکند، همانگونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق کل کرد به یقین، معبود تو دانا و حکیم است! ». (یوسف/۶) یوسف (علیه السلام)، زیباترین مردمان زمانهی خود بود، یعقوب (علیه السلام) او را دوست داشت و او را بر دیگر فرزندان خویش ترجیح میداد. و به او وحی فرستادیم که آنان را در آتی از این کارشان مطلع خواهی ایجاد درحالیکه آن ها نمیدانند! درصورتیکه دوست دارید این نوشتار را داشته باشید و مایل به اخذ داده ها مضاعف عمده در گزینه یوسف اسدی نماینده بیمه لطفا به مشاهده از وب تاریخ ولادت یوسف اسدی سایت ما.