شش سال پس از اینکه مجتمع صنعتی اقتباسی استفن کینگ با گیشه شگفت انگیز 2017 به دنده پنجم رسید. آی تی – و همراه با آن، هجوم استودیویی برای استخراج هر گوشه از آثار ادبی رماننویس ترسناک، لعنت به بچههای دلاری – اقتباسی از داستان کوتاه او در سال 1973 بوگیمن، بعداً در مجموعه منتشر شد شیفت شب، وارد سینما شده است.
خلاصه داستان 18 صفحهای اصلی درباره مردی به نام لستر بیلینگز است که پس از کشته شدن فرزندانش توسط یک موجود بدخواه به روانپزشک مراجعه میکند. در اسکریپت به روز شده توسط یک مکان آرام دو فیلمنامه نویس اسکات بک و برایان وودز، داستان بیلینگز بیشتر به عنوان سکوی پرشی برای فیلمی استفاده می شود که در عوض روی روانپزشک و دو دخترش تمرکز دارد.
وقتی با سادی (سوفی تاچر از ژاکت زرد شهرت) و خواهر کوچکترش ساویر (جعبه پرندهویوین لایرا بلر)، آنها یک ماه در آن سوی مرگ مادرشان هستند. سادی – تاریک، افسرده، تنها – به سختی می تواند یک روز را در مدرسه پشت سر بگذارد، در حالی که سایر نمی تواند با چراغ خاموش بخوابد. پدر آنها، ویل (هواکریس مسینا)، به روانپزشکی خود بازگشته است، و به بیماران کمک می کند تا ترومای خود را پردازش کنند – اگرچه ما این احساس را داریم که او آسیب های خود را نادیده می گیرد.
وقتی صورتحساب ها (تپهدیوید دستمالچیان) به خانه آنها می رسد – ژولیده و خزنده، اما التماس می کند که با کسی صحبت کند – واضح است که ما به دو نفر در مقاطع مختلف غم نگاه می کنیم: یکی مردی است که از آن عصبانی شده است، دیگری مردی است که قصد دارد. در دفن آن بیلینگز در توصیف هیولای سایهای که فرزندانش را کشت، آن را “چیزی که وقتی به بچههای شما توجه نمیکنید میآید.”
از آن صحنه به بعد، کار کینگ تمام می شود، و در حالی که ضربات موضوعی او در یک فیلم 98 دقیقه ای به خوبی ساخته شده است، بوگیمن زمانی که بیش از حد از خانواده مرکزی خود دور می شود بیشترین آسیب را می بیند.
هیولای مورد نظر است خانواده: این یک تجلی زنده از فقدان چروکیده و ناموفق ویل است که او هرگز در مورد آن صحبت نمی کند (همانطور که سدی ادعا می کند). او و خواهرش در طول صحنههای ترسناک شبانه که پس از بازدید بیلینگز از دفتر پدرشان شروع میشود، تا حد زیادی به حال خود رها میشوند – صحنههایی که پدرشان بهطور آشکاری در آن غایب است.
سوفی تاچر – که بین بوگیمن و ژاکت زرد به نظر می رسد برای موقعیت ملکه جیغ آماده است – یک مجری متفکر است که به طرز ماهرانه ای استیصال سادی از خواب محروم را با بار بزرگ کردن خواهر کوچکترش در یک کابوس احساسی کنار می گذارد.
او فیلم را ثابت نگه میدارد، دختر آخری که من تا به حال دیدهام – فقط آرزو میکنم که او یک شریک جنگجوی سرزندهتر در مسینا داشت، که چهره شخصیتش را بدون اینکه هرگز ترکهای ناهموار آن را به ما نشان دهد، میکشید.
سوفی و سایر مادرشان را از دست دادهاند، بله، اما در حال از دست دادن پدرشان هستند – و چیزی غیرقابل توصیف از آن خلأ پدید آمده است. ساویج و همکارانش، یک هیولای خزنده و معدهزن با اندامهای بلند و اسکلتی، در جاهطلبیهای ترساندن پرش خود موفقتر هستند، زمانی که حضور موجود تنها با صدا مشخص میشود.
بوگیمننقاط ضعف او در درجه اول ناشی از چالش های ساخت یک فیلم بلند 98 دقیقه ای از پشت یک داستان کوتاه 18 صفحه ای است. همسر ترسناک و ماتزده لستر بیلینگز دقیقاً در نیمه راه میآید تا کل ماجرا را با توضیحی غیرضروری به هم بزند و منشا و نیات هیولا را برای سادی توضیح دهد.
تماشا | سوفی تاچر در آن بازی می کند بوگیمن:
اولین گناه این شخصیت این است که او چیزی را که ما قبلاً از 45 دقیقه اول فیلم به روش های هیجان انگیزتر جمع آوری نکرده بودیم، نمی گوید. اما بعداً، همان زن برای صحنهای که بیش از حد ساخته شده و ماشینآلود است، روب گلدبرگ بازمیگردد که – با تمام اکتانش – واقعاً مانند یک حواسپرتی طولانی به نظر میرسد و دقایقی را در طول فیلمی با زمان اجرای کمکم از بین میبرد.
یک داستان فرعی اشتباه که شامل گروهی از دشمنان سادی می شود – به ویژه یکی که زهر آن در مورد قهرمان ما نه حقیقت دارد و نه ضروری – به نظر یک فرصت تلف شده است. ابزارهای ظریف تری برای نشان دادن این موضوع وجود دارد که جوانان اغلب برای مقابله با فقدان مجهز نیستند، هرگز به ضرری که مال خودشان نیست اهمیتی نمی دهند، اما این ایده در عوض در تصویر تنبلی از دختران نوجوان هدر می رود.
با این حال، من عاشق شیوهای که ساوج به شکلی شیک آن کابوسهای دوران کودکی را میسازد، کادربندی شخصیتها با درهای باز و در فضاهای خزیدن کلاستروفوبیک، یا در مطب درمانگران با چراغ قرمز چشمکزن به منظور آموزش دور کردن ساویر از فوبیاهایش بود (نکته: اینطور نیست. ). یک سکانس شات کوتاه اما به طرز شگفتانگیزی ویرایش شده است که با سعدی شروع میشود که در را به صورت خواهرش میکوبد و با عرق سرد از خواب بیدار میشود – و من به شما نمیگویم در وسط چه اتفاقی میافتد.
اکنون که چند روز پیش تئاتر را ترک کردهام، چیزی که بیش از همه هوس میکنم یک خط یا تصویر سینمایی پاکنشدنی است که وقتی سعی میکنم به خواب بروم در ذهنم میچرخد و من را در هوشیاری فرو میبرد. بوگیمن آنقدرها به یاد ماندنی نیست – و مطمئناً ژانر را دوباره ابداع نمی کند – اما هیچ یک از این چیزها مانع از آن نشد که زمان خوبی و ترسناک در تئاتر داشته باشم، آنطور که هر فیلم ترسناک پاپ کورن مناسبی باید باشد.